نیمه پنهان ماه...
چند ماه پیش شروع کردم به خواندن کتاب های نیمه پنهان ماه. کتاب هایی که نگاهی جالب و صد البته جدید به شهدا انداخته اند. شهدا از زبان همسرانشان. برای من جالب بود که ببینم شهدا چگونه به این مقام و جایگاه رسیدند. اصلا در خانه چطور رفتار می کردند، و زوایای پنهان زندگیشان چگونه بود. شهید همت، شهید یاسینی (مجموعه آسمان)، شهید مدق (مجموعه اینک شوکران)، شهید رضوانخواه و بالاخره شهید اصغری خواه...
خدای متعال قسمت کرد و کمی با شهید آشنا شدم. آشنایی که چیزهای زیادی برای من داشت... چیزهای خیلی خوب...
او فرمانده گردان کمیل از لشگر قدس سپاه گیلان بود. در روستای فتیده بدنیا آمده بود. قد وقامتی رشید داشت و لباس سپاه خیلی بهش می آمد...
همیشه از همه یک سر و گردن بالاتر بود.... در لهجه اش سوز عجیبی موج می زند. سخنرانیش برای بروبچه های گردان کمیل را دیدم، آخرین سخنرانی... سخنرانی قبل از حرکت بچه ها به سمت منطقه خرمال در خاک عراق... عملیات والفجر ده... فیلمبردار از چهره بچه های گردان فیلم می گیرد، چهره هایی که تعداد زیادشان پس از عملیات به شهادت می رشند... تعدادیشان هنوز ریش هم در نیاوردند... همسر شهید روایت کرد روزی فرصتی پیش آمد و نیروهای محمد را از نزدیک دیدم. به او گفتم نیروهایت این ها اند؟ این ها که بچه اند و هنوز ریش و سبیل هم درنیاوردند!! رو کرد و به من گفت این ها را باید در عملیات ببینی! هیچ چیز جلودارشان نیست...
در عملیات والفجر 10 در منطقه خرمال عراق در ارتفاعات قله بانی بنوک به شهادت رسید...
آری؛ به راستی که شهدا مانده اند و ما را گذر زمان می برد...
ادامه دارد...
.
.
.
گفتم چه خوبه ما هم یه جا جمع بشیم و اسممون رو بزاریم دانشجویان پیرو خط امام خامنه ای
هرکی خودش و لایق این اسم میدونه بسم الله کمک کنه
یا علی
www.dpkekhamenei.blogfa.com