نه دی

ماییم و نوای بی نوایی؛ بسم الله اگر حریف مایی

نه دی

ماییم و نوای بی نوایی؛ بسم الله اگر حریف مایی

9-Day.Blog.ir

دست نوشته ها، تحلیل ها و نقطه نظرات یک بنده حقیر...
http://drash.blogsky.com

بایگانی
آخرین مطالب
پایگاه مجازی فارسی زبان مقاومت اسلامی لبنان - حزب الله

پایگاه تحلیل های دانشجویی

عموروحاني

۱۷ مطلب با موضوع «ایران :: رویش ها» ثبت شده است

این مطلب را در تاریخ 1392/10/13 در این وبلاگ قرار دادم؛ توجه کنید در سال 1392

***


امروز افتتاحیه چهارمین دوره جشنواره فیلم عمار بود

ما که نتونستیم در افتتاحیه شرکت کنیم

ساعت 9 زدم شبکه یک تا شاید تصویری چیزی از جشنواره عمار در اخبار ببینم

قطعا از صدا وسیما انتظار نداریم که در خبر اول یا حتی در خبر پنجم و ششم به جشنواره بپردازه

انتظارم این بود بعد از خبرهای اصلی و مهم یه گزارش مثلا زیر یک دقیقه ای از افتتاحیه جشنواره پخش کنن


اخبار اصلی رو یکی یکی گوشش کردم

نوبت سایر اخبار رسید، انتظارم این بود در این قسمت به جشنواره بپردازن


اول مجری خبری از پی گیری مذاکرات صلح در سودان جنوبی پخش کرد و البته یک گزارش از همین موضوع

دوم هم گزارشی از برداشت نارنگی جنوب پخش شد

سوم تصاویری از طوفان در آمریکا و این که چالش شهردار جدیدن نیویورک این موضوعه

آخر هم گزارشی از تفاوت های لبوی شیراز با بقیه لبو ها و این مطلب که لبوی شیراز تو این هوا سرد خیلی می چسبه


یعنی رحمت به این همه شعور فرهنگی و رسانه ای صداوسیما!!

رسما اعلام می کنم من دیگه حرفی ندارم!!


***

مطلب بالا رو دوباره پس از 3 سال بازنشر کردم که یه چیز رو مشخص کنم:

اگر امروز جشنواره عمار در این نقطه مطلوب قرار گرفته،

حاصل تلاش های خالصانه ایست که دست اندرکاران آن انجام داده اند؛

بدون هیچ گونه کمک و پشتوانه ای از سوی مسئولین فرهنگی پر ادعا


#جشنواره_عمار

#شعور_فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۱:۴۰


ملتی که همیشه در امتحان های سخت روسفید شد

یوم الله نه دی مبارک



#خونی_که_در_رگ_ماست_هدیه_به_رهبر_ماست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۲۰:۳۹

هوا بس ناجوانمردانه سرد است...

خانواده شهدای حرم را از یاد نبریم ...



#شب_یلدا

#مدافع_حرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۴:۴۹

وداع با پیکر شهید مدافع حرم یدالله قاسم زاده





#غیرت_در_روزگار_بی_غیرتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۰

لطفا در تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی نشر دهید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۶

این عکس 377هزار بار لایک خورده


کل صفحه آزادی های یواشکی فقط 400هزار بار


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۵

امروز (شنبه 14 دی) در جشنواره عمار


اکران مستند بن بست 

 17:30 - 16:30

در سالن 3 سینما فلسطین



این مستند

پیرامون فضای جامعه قبل از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم

همچنین بررسی سناریو های احتمالی وقوع فتنه و بحران

بررسی انتخبات آزاد و اظهار نظر هاشمی رفسنجانی پیرامون این موضوع

می باشد.

در این مستند دکترکواکبیان، سردار احمدی مقدم، دکتر فوادایزدی، دکتر باقری لنکرانی،

حجت الاسلام ابوترابی، رامین مهمانپرست، مرحوم عسگراولادی و... به اظهار نظر می پردازند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۷


امروز افتتاحیه چهارمین دوره جشنواره فیلم عمار بود

ما که نتونستیم در افتتاحیه شرکت کنیم

ساعت 9 زدم شبکه یک تا شاید تصویری چیزی از جشنواره عمار در اخبار ببینم

قطعا از صدا وسیما انتظار نداریم که در خبر اول یا حتی در خبر پنجم و ششم به جشنواره بپردازه

انتظارم این بود بعد از خبرهای اصلی و مهم یه گزارش مثلا زیر یک دقیقه ای از افتتاحیه جشنواره پخش کنن


اخبار اصلی رو یکی یکی گوشش کردم

نوبت سایر اخبار رسید، انتظارم این بود در این قسمت به جشنواره بپردازن


اول مجری خبری از پی گیری مذاکرات صلح در سودان جنوبی پخش کرد و البته یک گزارش از همین موضوع

دوم هم گزارشی از برداشت نارنگی جنوب پخش شد

سوم تصاویری از طوفان در آمریکا و این که چالش شهردار جدیدن نیویورک این موضوعه

آخر هم گزارشی از تفاوت های لبوی شیراز با بقیه لبو ها و این مطلب که لبوی شیراز تو این هوا سرد خیلی می چسبه


یعنی رحمت به این همه شعور فرهنگی و رسانه ای صداوسیما!!

رسما اعلام می کنم من دیگه حرفی ندارم!!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۲۲:۳۶

خروش ملت در سالروز نه دی

ملت همچنان آگاهانه پس از چهار سال در صحنه اند

برخی باید چشم های خود را خوب باز کنند و این صحنه ها را ببینند




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۲ ، ۲۲:۰۳

به بهانه ی تحریم‌های اخیر وزارتخانه‌های خزانه‌داری و خارجه آمریکا علیه ایران:

آن مرد که با حمایت رهبری
و مقاومت مردم
و استقامت ذاتی خود

 مذاکره کرد ولی هیچ امتیازی نداد
 دیگر رفته است



یکی از رفقا مطلب جالبی در وبلاگش قرار داده

کلیک کنید

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۱۸


شهید ابوهاجر از مدافعان حرم حضرت زینب (س)

فرمانده گردان ذوالفقار


از حدود یک سال پیش برای دفاع از حرم مطهر عقیله بنی هاشم، حضرت زینب کبری سلام الله علی‌ها از عراق راهی سوریه شد.



برای کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۷

قسمتی از سخنان سید حسن نصرالله در ششمین سالگرد پیروزی مقاومت در جنگ سی و سه روزه:




می‌خواهم یک سؤال مطرح کنم. آمریکایی‌ها که وارد عراق شدند اولین کاری که کردند چه بود؟ ارتش عراق را منحل کردند. چرا؟ نمی‌توانستند اداره‌اش کنند. چرا. ارتش از هر قدرت سیاسی پیروی می‌کند. می‌شد ارتش عراق از قدرت جدید سیاسی پیروی کند. ارتشی که متأسفانه هشت سال با ایران جنگید، کویت را اشغال کرد و حکومت‌های همسایه را تهدید می‌کرد و با شیعه، اهل سنت و کردهای عراق مقابله می‌کرد. ولی چنین ارتشی را منحل کردند. چرا؟ چون نمی‌خواستند یک ارتش قدرتمند وجود داشته باشد که سلاح، آموزش و خردش مال آمریکایی‌ها نباشد. و این ارتش سلاح، آموزش و ذخایرش مربوط به روسیه بود. همه‌اش مال آن‌جا بود.

کار ارتش عراق تمام شد. امروز در عراق چه داریم؟ پلیس. دارند تلاش می‌کنند ارتش ایجاد کنند. ببینیم چه می‌شود. آن‌چه در منطقه پذیرفتنی است، پلیس است. برای حکومت مستقل فلسطینی که نمی‌دانستند چطور بپذیرندش در بهترین حالت حضور پلیس را قبول کردند. نپذیرفتند ارتش داشته باشد. از ارتش‌های این منطقه -ارتشی عربی، قدرتمند و عقیدتی که سلاح، ذخایر، تاکتیک، تمرینات، آموزش و خردش نزد آمریکا نباشد.- چه باقی مانده؟ ارتش سوریه. والسلام. این حق است یا باطل؟ حق است. عین حق است. به همین خاطر پس از جنگ سی و سه روزه نگاهی در جهت ویرانی این ارتش وجود داشت. از هر راه ممکن.


برای مطالعه متن کامل سخنان کلیک کنید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۰۵


فردا روز قدس است


روز مرگ بر اسرائیل

روز مرگ بر آدم کشی

روز مرگ بر خصم و دشمنی

روز مرگ بر اشغالگری

روز مرگ بر نژادپرستی و خودبزرگ بینی

روز مرگ بر حیله و نیرنگ


جالب است نماینده تشکیلات خودگردان فلسطین با نماینده اسراییل جنایت کار در کنار وزیر خارجه آمریکا در واشنگتن دیدار می کند



و سخن از شروع مذاکرات سازش می گوید تنها سه روز قبل از روز قدس!

بدبخت، حداقل بگزار بعد ار روز قدس که از این اهرم برای فشار به صهیونیست ها استفاده کنی!

جالب است سه سال پیش مذاکرات سازش بین تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی نیمه کاره از طرف

فلسطینی ها رها شد، علت ادامه شهرک سازی صهیونیست ها در قدس بود! شهرک سازی که حتی اتحادیه اروپا

و دبیرکل سازمان ملل هم آن را محکوم کرد! سوال من از ابوماذن رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین این است که مگر مسئله

ای که بار قبلی مذاکرات را به شکست انجامید حل شده که دوباره می خواهید مذاکره کنید؟ شما چیزی به نام غرور و عزت را می شناسید؟ 


البته جالب است که تمام گروه های جهادی فلسطین مخالف با این مذاکرات هستند!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۶

متن زیر مصاحبه سایت آوینی فیلم با همسر شهید سید مرتضی آوینی است



اکثر مردم آقامرتضی را با صدایش در روایت فتح و آن‌هایی که اهل مطالعه و سینما بودند ایشان را با سرمقاله‌های ماهنامه « سوره » می‌شناختند. مردم فکر می‌کردند این صدا جزیی از زندگی‌شان بوده است و چون نمی‌دانستند این صدا متعلق به کیست، او را نزدیکتر به خود و زندگی‌شان حس می‌کردند. همسر ایشان در این باره معتقد است: "شاید قرار و تقدیر بود که این‌گونه باشد. مرتضی میلی برای به دست آوردن شهرت نداشت. چیزی که می‌خواست خالصانه کارکردن بود. همین باعث شد که تاثیر عمیق‌تر و ماندگارتری داشته باشد."

این‌بار به سراغ مریم امینی همسر شهید سیدمرتضی آوینی رفتیم. ایشان متولد سال 1336 است. تحصیلاتش لیسانس ریاضی و علوم کامپیوتر است. او از آشنایی با آقامرتضی برایمان می‌گوید: "قبل از ازدواج، آشنایی چند ساله با هم داشتیم. من ایشان را می‌شناختم. از سن پانزده‌سالگی تا نوزده، بیست‌سالگی که این آشنایی به ازدواج رسید. در این میان خانواده‌ی من مخالف با این ازدواج بودند ولی برای من مشخص بود که این زندگی مشترک باید شروع شود. صورت دیگری برای ادامه‌ی زندگی نمی‌توانستم تصور کنم. از همان ابتدا مرتضی برای من آن حالت مرادبودن را داشت. رد و بدل کردن کتاب‌های خوب، شرکت در سخنرانی‌ها و کنسرت‌های موسیقی دانشکده هنرهای زیبا که ایشان آنجا درس می‌خواندند. در واقع ایشان راهنمای کاملی برای من بود."


مرادبودن ایشان تا کدام مرحله از زندگی ادامه یافت؟


برای همیشه حفظ شد. این رابطه، شیرازه‌ی اصلی زندگی ما بود. البته گاهی چهره‌ی این موقعیت به‌خاطر تحولات فکری تغییر می‌کرد. گرایش‌های ایشان بعد از انقلاب کاملاً تغییر کرد. به تبع ایشان، این تغییر در من هم اتفاق افتاد. ولی نسبت برقرار بین من و ایشان همواره ادامه پیدا کرد تا شهادتشان. تازه بعد از آن بود که فرصتی پیدا کردم برگردم و به نسبت جدید نگاه کنم و ببینم درباره‌ی امروز چه می‌شود گفت.


از نگاهتان چه حاصل شد؟


بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقاله‌هایی که بعد از رحلت حضرت امام (ره) نوشت، جمله‌ای دارد نزدیک به این مضمون: "ایشان از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ما افتاده است". دقیقاً من چنین سنگینی‌یی را احساس می‌کنم. پیش از این، دستم را گرفته بود و مرا به بهشت می‌برد.
نه به زور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمی‌کردم. همه چیز راحت‌تر اتفاق می‌افتاد ولی بعداز شهادت مرتضی من باید دوباره شروع می‌کردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر می‌کنم. چه موهبتی بالاتر از این برای یک انسان که هم فرصت زندگی عینی با انسانی را داشته باشد که قبله‌ی همه‌ی خواسته‌هایش است و هرچه از زندگی می‌خواهد در او می‌بیند؛ و هم فرصت تأمل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند.

مرتضی می‌گوید: "شهدا از دست نمی‌روند، بلکه به دست می‌آیند." برای همه، این فرصت نیست که این به‌دست آمدن را تجربه و حس کنند. حالا من نمی‌دانم چه‌قدر در این مسیر هستم و آن‌را با این بار سنگین طی می‌کنم. یعنی بار دیگر من مرتضی را به دست آورده‌ام و خیلی شاکر هستم.
از تجربه‌ی نسبتاً طولانی زندگی خودتان با ایشان بگویید.

این زندگی قشنگ از سنین نوجوانی شروع شد. هر روز که می‌گذشت موقعیت و جایگاه ایشان نزد من بیشتر از هر کس دیگری‌ می‌شد. مرتضی مظهرهمه‌ی کسانی بود که در زندگی جست‌و‌جو می‌کردم. جای همه‌ی اعضای خانواده را برای من پر کرد و همه چیز زندگی‌ام بود.


خانم امینی! می‌توانیم بگوییم زندگی مشترک شما سه مرحله داشت. قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و بعد از شهادت.اگر اجازه بدهید از ازدواجتان شروع کنیم. مثلاً این‌که‌آقا مرتضی کی به خواستگاری شما آمد؟


مورد خاصی نداشت. خیلی معمولی بود. سال 1354 بود که نامزد شدیم و خردادماه 1357 ازدواج کردیم. فقط می‌توانم بگویم که نسبت به شرایط آن‌روز خیلی ساده ازدواج کردیم. خرید ما یک بلوز و دامن سفید برای من بود و یک کت و شلوار سفید برای مرتضی.


آقامرتضی حتماً سرسختی زیادی به خرج داد و سال‌ها صبر کرد.


بله. این علاقه روز به روز بیشتر و پخته‌تر می‌شد و بعد از ازدواج هم چیزی از آن کم نشد. مرتضی خیلی به من و بچه‌ها علاقه‌مند بود. یکی دو سال آخر، این علاقه را خیلی ابراز می‌کرد و به زبان می‌آورد. این‌ها همه نتیجه‌ی تفکراتی بود که داشت. روش او تغییر می‌کرد. هرچه به زمان شهادت نزدیک‌ می‌شدیم، بدون هیچ اغراقی احساس می‌کردم داریم به سال‌های اول زندگی برمی‌گردیم؛ منتها در این ابراز علاقه‌های آقامرتضی مرتباً یک حالت ذکر و شکری وجود داشت. بیان ایشان از لطفی که خدا دارد جدا نبود. هرچه بیشتر عشق به خدا در ایشان شدت می‌گرفت ابراز علاقه به خانواده هم شدیدتر می‌شد. در آخرین لحظه‌های زندگی‌شان، همراهشان نبودم ولی بچه‌های روایت فتح می‌گفتند در لحظه‌های آخر هم ابراز علاقه می‌کردند.



برای شروع زندگی مشترک چه کردید؟


خانه‌ی کوچکی در خیابان شریعتی، خیابان آمل اجاره کردیم. حدود یک سال آنجا مستأجر بودیم. اولین فرزندمان در همان خانه به‌دنیا آمد. چند ماه بعد چون توان پرداخت اجاره را نداشتیم، به منزل پدری آقامرتضی در خیابان مطهری نقل مکان کردیم. سال 1358 بود. سه‌سال هم در آن خانه ماندیم. بعد یک آپارتمان هفتادوپنج‌متری در قلهک خریدیم و کلی هم قرض بالا آوردیم. حالا صاحب سه فرزند شده بودیم. جایمان کوچک و تنگ بود.
آقامرتضی می‌خواست نزدیک پدر و مادرش باشد و به آنان کمک کند. به همین خاطر آپارتمان را فروختیم و دوباره به خانه‌ی پدری آقامرتضی برگشتیم و طبقه‌ی اول آن خانه را که دو دانگ آن می‌شد، خریدیم و ساکن شدیم. تا زمان شهادت آقا مرتضی آنجا بودیم.
از احوالات آقامرتضی در روزهای انقلاب بگویید.
یک خصوصیت واحدی می‌گویم که دو مرحله‌ی زندگی آقامرتضی یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به‌هم وصل می‌کند. از وقتی من مرتضی را شناختم، [او به] دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی ـ اجتماعی حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست‌‌وجوی او را بی‌جواب می‌گذاشت، ولی میل به پیدا کردن حق و حقیقت در این جست‌و‌جوها زیاد بود. آن‌قدر در این مورد پافشاری می‌کرد که حتی از خودش هم می‌گذشت. در این جست‌و‌جوها خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه‌ها بود که وقتی با حضرت امام (ره) آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید؛ چیزی که سالها به‌دنبالش بود و در وجود مبارک حضرت امام (ره) پیدا کرد. یک ذره هم کدورت در دلش نبود که نفس خودش را با این یافتن مقدس قاطی کند. وقتی شناخت، دیگر فاصله‌ای نبود. به یک معنا به واقعیت رسیده بود. به همین دلیل و به خاطر این واقعیت هرچه را که نشانی از نفس داشت، سوزاند.


آقای مرتضی این واقعیت را چگونه بروز می‌داد؟


تمام زندگی‌اش وقف انقلاب شد. خودش هم می‌گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. [برایش] فرقی نمی‌کرد. با تمام وجود خودش را وقف انقلاب کرد و آن‌چه از او انتظار میِ‌رفت، انجام ‌داد. زمان جنگ ایشان را خیلی کم در خانه می‌دیدیم؛ هرچند شب یک بار. تمام دغدغه‌ی ذهنی‌اش جنگ بود.


آشنایی آقامرتضی با سینما از کجا شروع شد؟


قبل از انقلاب مرتب فیلم‌های جشنواره‌ها را می‌دید و به مقوله‌ی سینما علاقه‌مند بود. وقتی وارد جهاد شد مستندهای زیادی ساخت؛ از جمله یک سریال یازده قسمتی به نام "حقیقت" و" مستند دیگری به نام شش‌روز در ترکمن‌صحرا" ، که هر دو از مستندهای خوب آن‌روزها بود.


درباره کارشان، در خانه چیزی می‌گفتند؟


نه! اما درباره بعضی فیلم‌ها اظهار نظر می‌کردند و نقدهای دقیقی داشتند.


بیشتر حرف‌هایشان در جمع خانواده درباره چه بود؟


بیشتر ما برای ایشان حرف می‌زدیم؛ از اتفاق‌های روز، حتی آمدوشد اقوام. ایشان هم به این حرف‌ها دل می‌دادند. چه به حرف‌های من و چه به حرف‌های بچه‌ها. یادم ‌‌می‌آید وقتی سمیناری درباره‌ی سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخنران‌ها بود، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما می‌دانید در سینمای ما مدعی زیاد است اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمد هیچ نگفت.


بعدها من در نوشته‌هایشان در مجله سوره سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جّو عجیبی ایستاده بود و قدرتمندانه در یک فضای مخالف، حرفهای اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همه‌ی اعتراضات بی‌پایه‌ی آنان که به نحو غیرمحترمانه‌ای مطرح می‌شد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چه‌قدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلاً مشخص نبود که ساعت‌ها در چنین فضایی حرف زده است. شما می‌دانید یکی از رنج‌های آقامرتضی "بی‌سوادی حاکم بر سینما "بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند.


شاید به همین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته نسبت معقول خودش را با جامعه برقرار کند.


همین‌طور است. مرتضی تلاش می‌کرد سینما را به دامن ارزش‌ها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار ساده‌ای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکل‌تر هم باشد.


یکی از مواردی که خیلی‌ها به آن اعتراف می‌کنند، ادب آقامرتضی است...


این هم به مرور زمان شکل‌های مختلفی پیدا کرد. هم‌زمان با مسیر انقلاب و اقتضای روزگار، تغییر و تحول در روش زندگی ایشان در تمام زمینه‌ها پیش می‌آمد. منحصر به نحوه‌ی برخورد با خانواده و یا اطرافیان نمی‌شد، اما روش او تفاوت می‌کرد. شاید یک زمان حاضر نمی‌شد در سمیناری مثل همان که گفتم شرکت کند. یا این که خیلی دور از انتظار نبود که دربرابر آن آدم‌ها برخورد خیلی تندی داشته باشد. اگر این اتفاق چند سال پیش از زمانی که واقع شد، پیش می‌آمد، روش ایشان غیر از این بود. این را نمی‌شود گفت که پیش از این ادب‌شان کمتر بوده است. مثل این است که صورت ادب‌شان تغییر پیداکرده است.


شما به ماندگاری مذهبی آقامرتضی اشاره کردید. چه زمانی احساس کردید این قوام در ضمیر ایشان ته‌نشین شده و ثبات گرفته است؟


به نظر من این کشش مذهبی از ابتدا با ایشان عجین بود و همین امر بود که او را به جست‌وجو برای یافتن حق و حقیقت وامی‌داشت. وقتی ایشان آن نقطه‌ی روشن و نورانی را دیدند، دیگر تزلزلی از ایشان ندیدم.


کاملاً این درک و دریافت را پیدا کرده بود که وقتی حق را ببیند آن‌را بشناسد. چون از اول، نفس خودش در میان نبود. وقتی شناخت، موضوع تمام شده بود. انگار مصداق درستش پیدا شده است.


آقامرتضی آدم باسوادی بود. مطالعات ایشان از کجا شروع شد؟ چه چیزهایی را بیشتر می‌خواند؟


تقریباً تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود. نامهای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم هست که زیاد درباره‌اش حرف می‌زد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله‌ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا درباره آن سخن گفته باشند. فکر می‌کنم مرتضی هم دقیقاً این‌طور بود. به خیلی‌های دیگر هم می‌شود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمان‌هایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.


غم و شادی آقامرتضی چه وقت‌هایی بود؟


وقتی با بچه‌های بسیج بود، نیرو می‌گرفت. وقتی مجبور بود به اتفاق‌های روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را می‌گیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین می‌شد.


کلمه‌ی روزمرگی از کلمه‌های رایج در کلام و نثر ایشان بود.


درست است. این کلمه را زیاد به‌کار می‌برد و چه‌قدر پرهیز می‌کرد تا گرفتار این روزمرگی نشود. وقتی می‌شد که من سر مسأله‌ای ناراحت و گرفته می‌شدم و به ایشان شکایت می‌کردم، به من می‌گفت: « ببین! هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد. یکی‌اش راه شیری است. سیاره‌های زیادی در آن هست که یکی‌اش زمین است. همین زمینی که ما روی آن زندگی می‌کنیم. » از کل به جز می‌آمد. بعد می‌گفت: « ما هم ذره‌ای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما می‌گویید، جایش در این مجموعه‌ی باشکوه کجا است؟ » آدم در آن کلـیت می‌دید که چه‌قدر آن اتفاق ناچیز و بی‌اهمیت بوده است و اگر درست به آن نگاه نکند دچار مشکل خواهد شد. بیان ایشان از روزمرگی در مورد آن مصادیقی که عنوان کردم چنین بود.


یکی دیگر از کلمه‌های ویژه‌ی‌آقامرتضی "جاودانگی" است...


در آثارش هر وقت درباره‌ی شهدا سخنی هست، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشاء این حیات می دانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.


نثر ایشان خاص خودش بود...


به عنوان یک خواننده حس می‌کنم نثر ایشان خیلی متفاوت است. مسایل سخت فلسفی را وقتی با نثر ایشان می‌خوانم منظور را متوجه می‌شوم. در صورتی که همان مطلب با نثر یک فیلسوف برایم غیرقابل درک است. احساس می‌کنم باید خیلی چیزهای دیگررا بخوانم تا آن مطلب را بفهمم. نثر ایشان یک جور شیرینی و حلاوت دارد. خیلی تأکید داشت بر استفاده‌ی درست از کلمه‌ها. در بسیاری از مقالاتش، از یک لفظ متداول آغاز می‌کند و به معنای اصیل کلمه‌ی مورد نظرش می‌رسد. مخزن کلماتش غنی بود و به راحتی به آن‌ها دسترسی داشت. این درباره‌ی دست‌داشتن ایشان در انواع هنرها هم صادق است. انگار به منبعی وصل بود که جایگاه آن فراتر از تمام هنرها بود؛ جایگاه حکمت. از آن جایگاه در مورد وجوه مختلف هنر که در قالب رشته‌های مختلف هنری ظاهر می‌شود، می‌نوشت و حرف می‌زد.


آقامرتضی صرف نظر از پشتوانه‌ی غنی مطالعات و ذهن نقادش، " دل آگاهی" هم داشت.


مرتضی برکت داشت. این حالت که شما می‌گویید، در تمام دوران زندگی‌اش چهره‌ی خود را نشان داده بود. از خانواده‌ی محترمش شنیدم که سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده‌ماندنش به معجزه بیشتر شباهت داشت. می‌گفتند در آن حال بی‌هوشی و بی‌خودی، بارها زیرلب می‌گفت: "امام زمان (عج) مرا نگه‌داشته است... " این حرف در آن روزها عجیب بود. فکر می‌کنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس می‌کردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی می‌کند. نسبت به زمانی که در آن زندگی می‌کرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگی‌های مهم زندگی ایشان بود.


از احوال خودتان و آقامرتضی در روزهای نزدیک به شهادتشان بگویید.


من هم ایشان را نمی‌شناختم. اصلاً این تصور را نداشتم که وقتی برای فیلم‌برداری به فکه می‌رود، شهید بشود. من آثار شهادت را در ایشان کشف نمی‌کردم. روزهای آخر، وقتی به فکه رفت و کار نیمه تمام ماند و برگشت، گفت دو سه روز دیگر باید برگردم فکه. در این چند روز ایشان را خیلی اندوهگین دیدم. مرتب سؤال می‌کردم چرا این‌قدر گرفته و ناراحتی؟ ولی در ذهنم هیچ ارتباطی برقرار نمی‌شد که چه اتفاقی افتاده که دوباره دارد برمی‌گردد. اما الان که به آن چند روز نگاه می‌کنم کاملاً مطمئن می‌شوم که می‌دانست. آخرین صحبت ما در آن یکی دو روز آخر درباره‌ی قراری برای روزهای بعد بود. من گفتم این کار را بعد از آمدن شما هم می‌شود انجام داد انشاءا...؛ اما ایشان یک دفعه سرشان را برگرداندند و دیگر حرفی بین ما رد و بدل نشد. همان اواخر وقتی پیشنهادی به ایشان دادم، گفت: " فعلاً این کار صلاح نیست. الان آن‌قدر برای من مشکل درست کرده‌اند که اگر آدمی پشت به کوه داشت، نمی‌توانست تحمل کند. من به جای دیگری تکیه داده‌ام که الان سرپا ایستاده‌ام."


در چند ماه قبل از شهادتش اندوه عمیقی داشت و زبان به شکوه باز کرده بود. این خصوصیت را هیچ‌وقت در ایشان ندیده بودم.


وقتی خبر شهادت آقامرتضی را به شما دادند...


حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه بود که پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند : "مرتضی زخمی شده است." روزهای اول بهار هنوز هوا تاریک و روشن بود. حالتی میان خواب و بیداری بود. مثل همان وقت طبیعت. بچه‌ها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل این که اصلاً چیزی نشنیده‌ام. بچه‌ها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سر حرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم.



آثار منتشرنشده‌ای از آقامرتضی در دست دارید؟


تعدادی داستان کوتاه است که به نحوی به موضوع اسارت آدمی که در خودش گرفتار است، می‌پردازد. نوشته‌هایی هم بین شعر و نثر دارد. درگیری ذهنی مرتضی در آن نوشته‌ها اسارت و گمگشتگی انسان است. این موضوع را خیلی زیبا، شاعرانه و عمیق بیان کرده است.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۰۳:۴۸
تجمع در سوریه

تجمع در سوریه

جابجایی شهدای حزب الله

هواپیمای حامل شهدای حزب الله در فرودگاه لبنان (مدافعان حرم حضرت زینب)

(مدافعان حرم حضرت زینب)

شهید عاهد محمد سعاده 2

فرزند شهید عاهد محمد سعاده از رزمندگان حزب الله (مدافعان حرم حضرت زینب)



کاروان شهدای حزب الله لبنان در سوریه (مدافعان حرم حضرت زینب)



تشییع پیکر شهدا حزب الله لبنان در بنت جبیل (مدافعان حرم حضرت زینب)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۵

امروز 16 ربیع الاول است


امروز اولین نماز جمعه ی اسلام به امامت پیامبر اعظم خوانده شد


هفته وحدت مبارک


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۰۰